نمايشنامه جالبی بود. وقتی آدم حوصله و وقت كتاب های بزرگ رو نداره، اين كتاب های جيبی مثل فرشته نجات ميیمونن. اون قسمتی از آدم رو كه اعتياد به هنر داره تا يه مدت ارضا می كنه يا حداقل خفه می كنه.
محسن يلفانی دومين نمايشنامه نويس ايراني ای بود كه تو سری دورتا دور دنيا ازش می خوندم. نفر قبلي اميررضا كوهستانی بود كه علی رغم انتظارم، اقتباسش خوب از آب دراومده بود. اما يلفاني به مراتب برام متفاوته. خيلي باسابقه تره و البته انتظارم رو تا حد خوبی برآورده كرد.
نمايش كوتاهه، بدون پرحرفی. با رعايت تكنيك ها. گرهش از وسطای نمايش خيلی واضح می شه. اتفاقن به نظر من اين ضعف نيست. از قصد اين كارو كرده. نمی خواد بيش از حد ذهن بيننده رو درگير قالب كنه. گويا نويسنده دوست نداره شعار بده و از سياست فقط به عنوان يا فضاي كلی استفاده مي كنه. (اين برداشت هر چند تو مصاحبه آخر كتاب توسط خود يلفاني بازگو مي شه، ولي كاملن از خود متن بر مياد. ) ولي بعضی جاها شعارهاش وارد مي شه. حداقل به طور استعاري و به نظرم برای محسن يلفانی اين يه ضعفه. تو فضای الان جامعه هم خوندنش جالبه. پوچي در مبارزه و اين حرفا.
اما فقط 66 صفحه نمايشنامه ست. بقيش مصاحبه تينوش نظم جو با يلفانيه. كلن نظر مساعدی نسبت به هيچ مصاحبه و مصاحبه گری ندارم. (البته بين مصاحبه و گفت و گو تمايز قائلم.) هر چند خودم هر از چند گاهی اين كارو انجام مي دم. معمولن مصاحبه گر مي خواد نظرات خودشو تو دهن مصاحبه شونده بدبخت بذاره و نظم جو، اين جا اين كار رو به نحو احسن انجام داده! البته بعضي حرف های يلفاني اون قدر جالبن كه با وجداني آسوده مي تونم بگم ارزش خوندنشو داشت. مثلن در جايي وقتي ازش سؤال مي شه كه با زندان و بازداشت از تئاتر نااميد نشدی، (قبل انقلاب دو بار زندان رفته، در صورتي كه خيلي سياسي نبوده) جواب جالبی مي ده. يه تيكه از اونو ميارم: «اما با ماجرای دستگير و زندان، متوجه شدم كه كار آن قدرها هم ساده و سرراست نيست. دستگیری و زندان "عواقب" كار را در معنا و هيئت خاص و تازه ای در برابر من قرار داد. متوجه شدم كه وقتي چيزی مي نويسم بايد خيلی بيشتر از آن چه قبلن تصور می كردم پايش بايستم. بعدها، بسيار بعد، متوجه شدم كه آماده بودن برای پرداخت بهای حرفی كه می زنيم، هر چند بخش بزرگي از توانايی و امكانات ما را كه علی الاصول بايد صرف گفتن يا خلق كردن بشود، از بين مي برد و تلف می كند، در مقابل، يكی از اساسی ترين و شايد هم همان اساسی ترين شرط گفتن يا خلق كردن را براي ما تضمين مي كند و اين چيزی نيست مگر دريافتن و يا حداقل نزديك شدن به مفهوم آزادی و رهايی از تعلقات و ملاحظات و رودربايستی ها و ترس ها و ... »
بار اول در خرداد 89