کسی می آید

یون فوسه/ تینوش نظم جو
نشر نی/ از سری دور تا دور دنیا/ شماره 12
142 صفحه/2000 تومان



من نمی فهمم. اصلن از این جور مسخره بازی ها خوشم نمی آد. فکر می کردم ترجمه اون اپرا (آدریانا ماتر از امین معلوف، شماره ششم مجموعه دور تا دور دنیا) یک اشتباه سهوی بوده ولی با دیدن این یکی ... .
یون فوسه باشه که باشه. قرار نیست چون نظم جو فکر می کنه که خیلی هنر می کنه و چنین متنی رو ترجمه می کنه – البته فکر می کنم با ترجمه اون، متن رو به افتضاح کشونده. من فرانسه بلد نیستم، ولی اسم فوسه اون قدر بزرگ هست که نمی تونم باور کنم متن اصلی هم همین قد بی خود باشه – من هم مجبور باشم لذت ببرم.
بعضی وقتا متن هایی هستن که باید چیزهایی رو قبلش خوند یا دونست و بعد به سراغشون رفت. مثل بوف کور هدایت. ولی گمون نمی کنم لذت نبردن از «کسی می آید» ناشی از عدم درک من باشه. اگر پست آبسورد ( یا آبزورد) بود، «لاموزیکا دومین» مارگریت دوراس هم پست آبسورد بود، (که اتفاقن خود نظم جو هم همینو می گه). پس حتی سختمه قبول کنم با مشکل من با فرمش بوده باشه. اصلن زبونش (زبون ترجمه) جوری بود که نمی شد وارد نمایشنامه شد. ریتمش هم مهم بود ولی در یک کلام خواننده سر کار نبود. اگر گذر به ناخودآگاه مهمه این متن، با این زبان خشک هیچ کاری نمی تونست بکنه.
اصلن احساس خوبی ندارم. احساس بچه ای که جای شکلات پوستش رو بهش قالب کرده اند.
مقاله انتهایی هم حرف های خوب داشت ولی به نظرم خیلی جای بحث داره که فکر نمی کنم جاش این جا باشه.
پی نوشت: بحث قسمت نظرات ارزش خوندن رو داره.
بار اول در خرداد 89

۲ نظر:

  1. دوست عزیز، نقدتون رو خوندم و برام جالب بود. با این که دلم می خواست توضیحات بیشتر و دقیق تری درباره ی چیزی که در متن شما رو پس زد بشنوم. هیچ اجباری در این نیست که شما حتما این متن رو دوست داشته باشید، در کشورهای دیگر هم یون فوسه نویسنده ای ست که بسیاری سبکش را نمی پسندند... اما فکر می کنم دلیل دوست نداشتن شما بیشتر این بود که انتظار چیز دیگری را داشتید و این جا با سبک غیرمنتظره ای روبرو شدید. به هر حال ممنون از توجه تون و متاسفم اگر شکلات تون رو قاپیدم، حاضرم در اولین فرصت شکلات دبگری رو با هم قسمت کنیم... می تونیم این بحث رو همین جا یا روی میل من یا روی فیسبوک ادامه دهیم... پاینده باشید

    tinouche@gmail.com
    facebook : Tinouche Nazmjou

    پاسخحذف
  2. سلام. (فکر کنم این جا حرف بزنیم بهتره)
    ممنون از حضورتون و ببخشید از این که این قدر من با لحن خشنی می نویسم. راستش از تعارف کردن جدن متنفرم. به هر حال امیدوارم ناراحت نشده باشید و نشید.
    در آوردن مجموعه دور تا دور دنیا کار قشنگ و می شه گفت با درصد خوبی موفقی هم بوده. مسلمه که تو ایران این کار مشکل تر هم بوده با وجود ممیزی های مختلف ولی در کل کار خوب شده و دوست داشتنی. اما اشکالی که من می بینم و البته زیاد نیست (به عنوان یک خواننده):
    بعضی متن ها نباید ترجمه بشن.(درک می کنم درباره ترجمه پذیری یک اثر هنری چقدر بحث است ولی فکر می کنم مثلن می شه توافق کرد که یه سری کارهای جویس رو باید انگلیسی خوند) در نمایشنامه غیر از مؤلفه متن، مؤلفه فضا هم وجود داره. مثلن فکر نمی کنم ترجمه یک اپرا برای ما بتونه کاری کنه. اون ترجمه دیگه اپرا نخواهد بود. پس ترجمه اون نقض غرضه (البته مسلمه که به نظر من) درباره بعضی تئاترهای جدید هم به نظر من مؤلفه های فرامتنی (یا پیرا متنی) بسیار مهمه، چون می خوان تا حدی از سلطه بیش از حد متن رها شن.(این حرفا رو شما خیلی بیشتر و بهتر از من بلدید. پس نیاز به توضیح نیست. از همین حد زیاده گویی هم عذر می خوام). در بعضی از نمایشنامه ها برای درک این مؤلفه ها(یا پرش به اون ها) زبان بسیار مهمه. خیلی استفاده از ظرفیت های زبانی مهم می شه. دیگه ترجمه درست در نمی آد. زبان خشک می شه. خواننده از متن پرت می شه بیرون و هیچ حسی نمی گیره. اون تفاوتی که مثلن لاموزیکا دومین رو ترجمه پذیر و کسی می آید رو ترجمه ناپذیر می کنه همینه که تو لاموزیکا زبان، پیش شرط درک فضا نیست. نمی دونم، شاید بشه گفت اونجا کار زبانو توضیحات خارج از متن نویسنده می کنه یا ... .
    مثال حرف من اینه که شما اگر تو «کسی می آید» در خیلی از جاهای نمایشنامه سر خط نرید، با یک جمله خبری خیلی خشک مواجهید. نمی گم مثلن به لحن شاملو ترجمه می کردید. نه! ولی فکر می کنم «مزامیر داوود» یا حتی «در خانه ام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید» کارهای تمیزتری بودند. من خیلی سعی کردم با «کسی می آید» ارتباط برقرار کنم ولی کاملن احساس می کردم سر کارم. زبان به جای این که شاعرانه باشه، شبیه گفت و گوهای روزمره بوده. یا مثلن زبان فروغ پر طمطراق نبوده ولی ... .

    پاسخحذف